توضیحات
سنلویی گریستن را موهبت میدانست و از خداوند تمنای جاری شدن قطرۀ اشکی را داشت که نه تنها از قلبش سرچشمه میگرفت بل بر رخسار جاری میشد و به دهان نیز میرسید. اصولاً دعای سن لویی بیهوده بود. ما، از عهد باستان، دیگر گریستن را نمیدانیم، جرئت گریستن نداریم. این تصور به غلط قهرمانانه، که درد را در سینه باید پنهان داشتن، مغایر روحیۀ تئاتر عهد باستان است، زمانی که مردم بسیار و از تهی دل میگریستند.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.